اگر چه همقدم گردباد میگردم دمی نرفته ز یادم که کمتر از گردم چرا ز سینه من دود آه سرنزند که کوهی از غم و آتشفشانی از دردم نه پرخروش! که من، آبشار یخزدهام نه پرغرور! که آتشفشان دلسردم فریب خورده عقلم، شکست خورده عشق من از که شکوه کنم؟ چون به خود'>خود ستم کردم همیشه جای شکایت ز خلق بسیار است ولی برای تو از خود شکایت آوردم شبم باز مثل قبل تاریک شد با رفتنت...
برچسب : نویسنده : 6lovedrak9 بازدید : 119